غریبه

یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چه ها شنید؟
---------------------------------------------------------
یه غریبه
اومد از راه
با من آشنا شد
با تموم خستگی هاش
با من همصدا شد
خونه ی دل از محبت
گرم و با صفا شد
به غرور گذشته رسیدم
به هوای گذشته پریدم
چی بگم؟
ندونسته دلمو به غریبه سپردم
اون غریبه رو ساده شمردم
گول چشم سیاهشو خوردم
رفت از این شهر که دلم رو به خون بکشونه
جون من رو به لب برسونه
جای دیگه آتیش بسوزونه
ندونستم که غریبه
هر چی باشه یه غریبست...
------------------------------------------------------------
اونکه رو قلب سیاهش روکش طلایی بسته
حالا با خیال راحت با یکی دیگه نشسته
-----------------------------------------------------------
و اما امروز...
تا ظهر که هیچکار خاصی نکردم ظهر رفتم تهران واسه کلاس استاد اومد و دیدیمش آدم بدی نبود و خوبیش این بود که مثل خودمون مخابراتی بود و اینجور که خودش میگفت تا ۲۰ روز دیگه دفاع تزش بود. آرش طبق معمول یه سری سوال بی ربط پرسید که میخواستم بزنم تو سرش...نکته ی جالب اینکه حتی این هم کلی مارو درباره ی پروژمون ناامید کرد و گفت با fpga سخته و باید با dsp انجامش بدید.  بعدش برگشتم خونه.
فردا هم قراره برم صحبت کنم ببینم میشه کارآموزی رو پیچوند یا نه؟ بعدشم با رضا بریم بیرون...
خودمونیم اینقدر که تو این هفته با رضا بیرون رفتم تو این ۶ سالی که میشناسمش نرفته بودم :D

نظرات 3 + ارسال نظر
صبا سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:13 ب.ظ

می شکفتم زعشق و می گفتم// هرکه دلداده شد به دلدارش// ننشیند به قصد آزارش// برود چشم من به دنبالش// برود عشق من نگهدارش...........

صبا سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:16 ب.ظ

فغان از دلبر بی دل، فغان از عشق بی حاصل// فغان از ناله ی مجنون، فغان از لیلی غافل// فغان از اشک ناکامی، فغان از بی سرانجامی// فغان از گریه عاشق، فغان از عشق بی حاصل

صبا سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:17 ب.ظ

از تندباد حادثه گویی که جان در برده ایم
اما چه جان دربردنی،
دیریست در خود مرده ایم.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد