دیروز خیلی خوب اما خسته کننده بود

اول صبح که خواب موندم. بعد هم کلی سر اینکه اتوبوس دانشگاه رفت بهشت زهرا معطل شدم. خلاصه رسیدم دانشگاه و دیدم مهدی هم هست. دوتایی رفتیم سراغ لطفی. تا ما رو دید گفت پاس کردید و خیالمون رو راحت کرد.بعدش فهمیدم که شدم ۷۵/۱۲بعد مسئول گروه اجازه داد بریم با کامپیوتش بقیه ی نمره هامون رو هم ببینیم. بررسی شده بودم ۷۵/۱۷ ! اونم در شرایطی که محمد و هادی و حسن افتاده بودن. الان فقط نمره ی مخابرات سیار و انقلاب نیومده که مطمئنم جفتش رو بالا میشم.
بعدش با مهدی رفتیم سایت و یکم روی پروژه تحقیق کردیم. یکی دو تا از بچه ها زنگ زدن و ازم خواستن نمرشون رو ببینم. واسه همین برگشتیم و بعد از اینکار رفتیم پیش لطفی درباره ی پروژه کلی صحبت کردیم. به ما گفت که اصلا منظورم اون چیزایی که سختی که شما دنبالش رفتید نیست. چون تشخیص هویت با پیچ با این روش اصلا امکان نداره. شما فقط باید پیچ صدا رو دربیارید و با یک بانک اطلاعاتی مقایسه اش کنید. گفت فعلا هم برید و فقط fpga یاد بگیرید. خلاصه بعد از اینکارا از دانشگاه زدیم بیرون و رفتیم جمهوری. یک کلاس پیدا کردیم که شهریه اش خوب بود اما ساعتش کم بود حالا قراره امروز با مهدی هماهنگ کنیم. لطفی گفته بود کتاب پزشک رو بخرید که تو انقلاب متوجه شدیم نایابه! واسه همین یکی دو تا کتاب دیگه خریدیم و برگشتیم خونه و ...

این ترم چند تا رکورد ثبت کردم. اولیش اینکه برای اولین بار همه ی واحدهام پاس شد و افتاده و حذف شده نداشتم. بعدش اینجوری که حساب کردم معدلم بالای ۱۵ میشه که اینم در نوع خودش بی نظیره!

نکته ی جالب اینکه این ترم موقع امتحانا نه تنها کامپیوتر و اینترنت رو جمع نکردم حتی کمش هم نکردم و این نشون میده که کامپیوتر هیچ ربطی به پاس کردن درسا نداره!

به اون ظالم بگین نفرین این دل
تا زنده ام به راه زندگیشه

درسته کولی و بی کس و کارم
ولی واسه خودم خدایی دارم...

امروز روز دوم کارآموزی بود

راستش کارا اصلا خوب پیش نمیره
همش دارم فکر میکنم وقتی رو که توی سالن سوییچ به بطالت و با دیدن تعمیرات قطعات و یا حداکثر کارت مشترک و سیم و کابل و ... دارم تلف میکنم میتونم روی پروژم بزارم.

خدا کنه این رییسه شنبه با پیچوندن بقیه ی کارآموزیم موافقت کنه

مهدی داره به شکل فجیعی رو پروژه کار میکنه. فردا هم قراره از صبح بریم دنبال کارای پروژه و ... اول قراره بریم دانشگاه ببینیم نمره ی فیلتر و مخابرات سیار اومده یا نه؟ بعدش بریم جمهوری دنبال کلاس fpga و بعدشم بریم انقلاب چندتا کتاب بخریم.

در دلم آرزوی آمدنت میمیرد
رفته اینک اما
باز بر میگردی؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام میگیرد!

تو این زمونه با کسی افسانه ی دل سر مکن

چه کسی باور کرد؟
مردنم را بی تو؟
گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی ، روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالازدنت را
بی قید
و تکان دادن دستت که
مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که
عجیب !‌عاقبت مرد ؟
افسوس
کاشکی می دیدم

قصیده ی آبی خاکستری سیاه حمید مصدق من رو به کما میبره! عجیب معنی تک تک کلماتش رو درک میکنم. شاید تا حالا بیشتر از ۲۰ بار خونده باشمش. اما هیچوقت خستم نمیکنه.

حقیقتش اون شعری که بالا نوشتم دقیقا حرف دل خودم بود. برام خیلی جالبه که بدونم واکنش بچه ها بعد از مرگ من چیه. مثلا کامران هادی حسن صبا سمیرا...همش تصور میکنم...بگذریم. دوست ندارم کسی ناراحت بشه. اینجا جای این حرفا نیست!

چه ربطی داشت؟ نمیدونم. این روزا از همیشه خسته ترم. و دل گرفته تر. تولدم گذشت. خیلی جالب بود کسایی که ازشون انتظار نداشتم بهم تبریک گفتند و کسایی که منتظرشون بودم...از آمریکا امید و مامانش بهم میل زدند که برام خیلی سورپرایز بود. اینجا هم کامران و حسن برام کتاب مدار مخابراتی خریدند. صبا هم اولین نفری بود که به یادم بود و کلی شرمندم کرد. توی خونه هم مامان بهم پول داد. امسال خودم با کامران و حسن برای خودم جشن گرفتم. پیتزا و بعدشم فیلم مزخرف شام عروسی که حیف اون همه پول بلیط!

ولی خیلی از بچه هایی که فکر میکردم تولدم یادشون باشه...مخصوصا بچه های وبلاگستان.شایدم من خیلی پر توقع شدم.

تو این زمونه با کسی افسانه ی دل سر مکن
هر کی میگه دوست دارم دروغ میگه باور مکن

امروز اولین روز کارآموزیم بود. در کل خیلی خوب بود و با تجهیزات سوییچ آشنا شدم. برخلاف چیزی که بچه ها میگفتن که همش دودره بازی و بیکاریه اصلا اینجوری نبود و کلی کار بود که باید انجام بدیم. اما خدا کنه بتونم بپیچونمش مهدی بنده خدا خیلی داره رو پروژه زحمت میکشه و منم باید کمکش کنم...

من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سرسبز
چارفصلش همه آراستگی ست
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند